همه چی داره

داستان (خرید کمربند)
 
کیف مدرسه را با عجله گوشه ای پرتاب کرد و بی درنگ به سمت قلک کوچکی که روی تاقچه بود ، رفت .
 
همه خستگی روزش را بر سر قلک بیچاره خالی کرد . پولهای خرد را که هنوز با تکه های قلک قاطی بود در جیبش ریخت و با سرعت از خانه خارج شد .
 
وارد مغازه شد . با ذوق گفت : ببخشید آقا ! یه کمربند می خواستم . آخه ، آخه فردا تولد پدرم هست … .
 
- به به . مبارک باشه . چه جوری باشه ؟ چرم یا معمولی ، مشکی یا قهوه ای ، …
 
پسرک چند لحظه به فکر فرو رفت .
 
- فرقی نداره . فقط … ، فقط دردش کم باشه !
 


داستان کوتاه (ازدواج)
 
چند وقت پیش یه آقایی برای یه کاری چند باری به دفتر مراجعه کرد . شخص محترم و خوش برخوردی بود . یه روز ازم پرسید : آقای ….تو ازدواج کردی ؟
 
وقتی جواب منفی شنید دلیلش رو پرسید، گفتم : درس و کار ! اونم با ناراحتی جواب داد: آره! الان همه جوونا همینطوری شدن یکیش همین دختر من
 
که تا حالا کلی خواستگار داشته اما همش درس رو بهونه کرده ! بعد بهم گفت : حالا اگه بخوای خودم می تونم برات آستین بالا بزنم ! پیش خودم فکر
 
کردم حتما از من بخاطر رفتارم خوشش اومده و ازم بخواد که بیام خواستگاری دخترش ! گفتم : اتفاقا اگه شخصی باشه که با هم تفاهم داشته باشیم و
 
خودش هم برای ازدواج با من راضی باشه حرفی ندارم ! پرسید : ملاک تو برای ازدواج چیه ؟ منم خواستم یکم خوش شیرینی کنم گفتم : وا… ملاک
 
خاصی نیست هر چی شما صلاح بدونین !!! ایشون هم گفـت : همینه ! مشکل تو همینه که ازدواج رو به مسخره گرفتی و فکر می کنی که همه ملت
 
الاف تو هستن تا یکی دخترش رو بیاره دو دستی تحویل تو بده ! وگرنه اگه الان کور و علیل هم بودی ازدواج کرده بودی
 
داستان کوتاه (تعمیرکار و جراح)
 
روزی جراحی برای تعمیر اتومبیلش آن را به تعمیرگاهی برد!
 تعمیرکار بعد از تعمیر به جراح گفت:
 من تمام اجزا ماشین را به خوبی می شناسم و موتور و قلب آن را کامل باز می کنم و تعمیر میکنم!
 در حقیقت من آن را زنده می کنم! حال چطور درآمد سالانه ی من یک صدم شما هم نیست؟؟؟!!!!
 جراح نگاهی به تعمیرکار انداخت و گفت : اگر می خواهی درآمدت ۱۰۰برابر من شود اینبار سعی کن زمانی که موتور در حال کار است آن را تعمیر کنی!!!!
 
داستان جالب و کوتاه (وینستون چرچیل)
 از وینستون چرچیل پرسیدند:
 آقای نخست وزیر، شما چرا برای ایجاد یک دولت استعماری و دست نشانده به آنسوی اقیانوس هند می روید و دولت هند شرقی را بوجود می آورید، اما
 
این کاررا نمی توانید در بیخ گوش خودتان یعنی در ایرلند که سالهاست با شما در جنگ و ستیز است انجام دهید ؟
 وینستون چرچیل بعد از اندکی تامل پاسخ می دهد:
 برای انجام این کار به دو ابزار مهم احتیاج هست
 این دوابزار مهم را درایرلند دراختیار نداریم .
 سوال می‌ شود: این دو ابزار چیست؟
 چرچیل در پاسخ می گوید:
 اکثریت نادان و اقلیت خائن.
 
داستان خواندنی (دزد با شرف)
 
گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند. او را گفتند :
 
چرا این همه مال را از دست دادی؟ گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا ،مال او را حفظ می کند و من دزد مال او هستم ، نه دزد دین. اگر آن را پس
 
نمی دادم و عقیده صاحب آن مال ، خللی می یافت ، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است
 
داستان آموزنده (دعای کوروش)
 
روزی بزرگان ایرانی وموبدان زرتشتی از کوروش بزرگ خواستند که برای ایران زمین نیایش کند و ایشان اینگونه فرمود :
 
خداوندا ، اهورا مزدا ، ای بزرگ آفریننده این سرزمین بزرگ، سرزمینم ومردمم را از دروغ و دروغگویی به دور بدار…!
 
پس از اتمام نیایش عده ای در فکر فرو رفتند و از شاه ایران پرسیدند که چرا این گونه نیایش نمودید؟!
 
فرمودند : چه باید می گفتم؟
 
یکی گفت : برای خشکسالی نیایش مینمودید !
 
کوروش بزرگ فرمودند: برای جلو گیری از خشکسالی انبارهای آذوقه وغلات می سازیم…
 
دیگری اینگونه گفت : برای جلوگیری از هجوم بیگانگان نیایش می کردید !
 
پاسخ شنید : قوای نظامی را قوی میسازیم واز مرزها دفاع می کنیم…
 
عده ای دیگر گفتند : برای جلوگیری از سیلهای خروشان نیایش می کردید !
 
پاسخ دادند : نیرو بسیج میکنیم وسدهایی برای جلوگیری از هجوم سیل می سازیم…
 
وهمینگونه پرسیدند وبه همین ترتیب پاسخ شنیدند…
 
تا این که یکی پرسید : شاهنشاها ! منظور شما از این گونه نیایش چه بود؟!
 
کوروش تبسمی نمود واین گونه پاسخ داد :
 
من برای هر پرسش شما ، پاسخی قانع کننده آوردم ولی اگر روزی یکی از شما نزد من آید و دروغی گوید که به ضرر سرزمینم باشد من چگونه از آن باخبر
 
گردم واقدام نمایم؟!
 
پس بیاییم از کسانی شویم که به راست گویی روی آورند ودروغ را از سرزمینمان دور سازیم که هر عمل زشتی صورت گیرد ، اولین دلیل آن دروغ است…

نوشته شده در سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت 21:17 توسط zohreh.m| |

نوشته شده در سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت 21:8 توسط zohreh.m| |

Easy is to dream every night
Difficult is to fight for a dream
خوابیدن در هر شب آسان است
ولی مبارزه با آن مشکل است


Easy is to show victory
Difficult is to assume defeat with dignity
نشان دادن پیروزی آسان است
قبول کردن شکست مشکل است


Easy is to admire a full moon
Difficult to see the other side
حظ کردن از یک ماه کامل آسان است
ولی دیدن طرف دیگر آن مشکل است


Easy is to stumble with a stone
Difficult is to get up
زمین خوردن با یک سنگ آسان است
ولی بلند شدن مشکل است


Easy is to enjoy life every day
Difficult to give its real value
لذت بردن از زندگی آسان است
ولی ارزش واقعی دادن به آن مشکل است


Easy is to promise something to someone
Difficult is to fulfill that promise
قول دادن بعضی چیز ها به بعضی افراد آسان است
ولی وفای به عهد مشکل است


Easy is to say we love
Difficult is to show it every day
گفتن اینکه ما عاشقیم آسان است
ولی نشان دادن مداوم آن مشکل است


Easy is to criticize others
Difficult is to improve oneself
انتقاد از دیگران آسان است
ولی خودسازی مشکل است


Easy is to make mistakes
Difficult is to learn from them
ایراد گیری از دیگران آسان است
عبرت گرفتن از آنها مشکل است


Easy is to weep for a lost love
Difficult is to take care of it so not to lose it
گریه کردن برای یک عشق دیرینه آسان است
ولی تلاش برای از دست نرفتن آن مشکل است


Easy is to think about improving
Difficult is to stop thinking it and put it into action
فکر کردن برای پیشرفت آسان است
متوقف کردن فکر و رویا و عمل به آن مشکل است


Easy is to think bad of others
Difficult is to give them the benefit of the doubt
فکر بد کردن در مورد دیگران آسان است
رها ساختن آنها از شک و دودلی مشکل است


Easy is to receive
Difficult is to give
دریافت کردن آسان است
اهدا کردن مشکل است


Easy to read this
Difficult to follow
خوندن این متن آسان است
ولی پیگیری آن مشکل است


Easy is keep the friendship with words
Difficult is to keep it with meanings
حفظ دوستی با کلمات آسان است
حفظ آن با مفهوم کلمات مشکل است

نوشته شده در سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت 21:6 توسط zohreh.m| |



زنان و مردان باهم متفاوت هستند،
در اين دو نكته ترديدي نيست.
ولي به جاي تاكيد روي كيفيت هاي منفي زن و مرد ،
چرا روي نقاط مثبت آنها تاكيد نكنيم؟
 
بياييد از خانم ها شروع كنيم:
زن ها مهربان ، عاشق و دلسوزند.
زن ها وقتي خوشحالند گريه ميكنند.
زن ها براي نشان دادن توجه و علاقه هميشه كارهاي كوچكي انجام ميدهند.
زن ها براي دستيابي به بهترين چيزها براي همسر و فرزندانشان دريغ نمي كنند.
زن ها قدرت اين را دارند كه وقتي خيلي خسته هستند و نمي توانند روي پا بايستند ، لبخند بزنند.
زن ها مي دانند چگونه يك وعده شام يا ناهار معمولي را به يك فرصت تبديل كنند.
زن ها مي دانند چگونه از پول خود بهترين استفاده را ببرند.
زن ها مي دانند كه چگونه يك دوست بيمار را تيمار كنند.
زن ها شادي و خنده را به دنيا ارزاني مي دارند.
زن ها مي دانند چگونه ساعت هاي متوالي كودكان را سرگرم كنند.
زن ها صادق و وفادار هستند.
زن ها در زير آن ظاهر نحيف ، اراده پولادين دارند.
زن ها براي ياري رساندن به دوست محتاجشان، همه كار انجام مي دهند.
زن ها از بي عدالتي به آساني به گريه مي افتند.
زن ها مي دانند چگونه به يك مرد احساس پادشاه بودن بدهند.
زن ها دنيا را مكاني شادتر براي زندگي مي سازند.
...
 

 
حالا نوبت مردهاست....:
مردان براي حمل اشياء سنگين و كشتن سوسك و عنكبوتها خوب هستند.

نوشته شده در سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت 21:1 توسط zohreh.m| |

من خیلی دوست دارم وبم خوشگل بشه میشه کمکم کنید

نوشته شده در سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:55 توسط zohreh.m| |

اس ام اس برای رفیق و بهترین دوست جمله های رفاقتی جدید

آدم بدون دوست ، چون کتاب بدون جلد است !
.
.
.
دوست خوب پادشاه بی تاج و تختیست که بر دل حکومت میکند ، سلام پادشاه !
.
.
.
شاهزاده ی عشقی که غلامت شده ام / پابند تو و اسیر دامت شده ام
گویند کبوتری وفادار تر از طوقی نیست / طوقی صفتم ، جلد مرامت شده ام
.
.

.
نگی که ما گداییم / نگی که بی وفاییم
ما اهل هر کجاییم / مخلص بعضیاییم
.
.
.
بلبلان از بوی گل مستند و ما از روی دوست
دیگران از ساغرو ساقی و ما از یاد دوست
.
.
.
خرابتم ، نذار هرکی از کنار ما رد میشه ، بگه این خراب شده مال کیه !
.
.
.
قلب من جایگاه رفیقی است که شقایق ها حسرت آن را می خورند
.
.
.
از اوج فلک ستاره چیدن سخت است / دور از منی و به تو رسیدن سخت است
ای دوست که بی تو زندگی زندان است / بدان که از تو دل بریدن سخت است
.
.
.
یاد ما خواه بکن خواه مکن ، مختاری / لیکن ای دوست بدان کنج دلم جا داری
.
.
.
دلامون بزرگه تنگش نکنیم
زندگی آسونه سختش نکنیم
رفاقت قشنگه ترکش نکنیم
.
.
.
بهترین دوست خواهی بود حتی اگر سختی راه
چشمانت را از من دور کند
و بهترینی حتی اگر طنین صدایت به گوش من نرسد
.
.
.
همیشه هر ۳۹ روز یکبار یادی از رفیقت بکن که اگه مرده بود به چهلمش برسی!
.
.
.
دوستان من،مثل گندمند!

یعنی یک دنیابرکت ونعمت، نبودن شان،قحطی وگرسنگی است
ومن چه خوشبختم که خوشه های طلائی گندم دراطرافم موج میزند
مهربانى تان راقدر میدانم وآنرا در سیلوی جان نگهداری خواهم کرد . . .
.
.
.
فرشته ها همیشه وجود دارن،اما بعضی وقتا چون بال ندارن بهشون میگیم دوست
تقدیم به فرشته ی بی بالم که به داشتنش میبالم

نوشته شده در سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:51 توسط zohreh.m| |




>>>اوایل ترم بود.صبح زود بیدار شدم که برم دانشگاه.
>>>چون عجله داشتم بجای 5000 تومنی یه پونصدی از کشوم برداشتمو زدم بیرون.
>>>سوار تاکسی که شدم دیدم اووووف یکی از پسرای آس و خوشتیپ کلاس جلو نشسته!
>>>یه کم که گذشت گفتم بزار کرایه شو حساب کنم نمک گیر شه بلکه یه فرجی شد!
>>>با صدایی که دو رگه شده بود پونصدی رو دادم به راننده و گفتم:
>>>کرایه ی آقارو هم حساب کنید!
>>>پسره برگشت عقب تا منو دید کلی سلام و احوالپرسی و تعارف که نه ...
>>>اجازه بدین خودم حساب میکنم و این حرفا!
>>>منم که عمرا این موقعیتو از دست نمیدادمو
 کوتاه نمی اومدم!
>>>می گفتم به خدا اگه بزارم!تمام این مدتم دستم دراز جلوی راننده!
>>>همه شم میدیدم نیشِ راننده بازه! خلاصه گذاشت حسابی گلوی خودمو پاره کنم،
>>>بعدش گفت : چطوره با این پونصدی کرایه ی بقیه رو هم تو حساب کنی؟!
>>>یهو انگار فلج شدم.آخه پول دیگه ای نداشتم!
>>>الکی سرمو کردم تو کیفمو وقت کشی تابلوُ که دیدم آقای خوشتیپ
>>>کرایه ی جفتمونو حساب کرد!ولی از خنده داشت میترکید! :|
>>>داشت گریه ام می گرفت که اس.ام.اس داد و گفت:
>>>پیش میاد عزیزم ناراحت نباش! موافقی ناهارو با هم بخوریم؟!
>>>حالا من بیچاره شارژ هم نداشتم جواب بدم!
>>>خلاصه عین
 اسکلا انقد بهش زل زدم تا نگام کنه و گفتم : باشه !!
>>>این شد که ما چند ماهه باهم دوستیم
>>>
>>>ولی یه بار که گوشیشو نگاه کردم دیدم اسمِ منو "مستضعف" سیو کرده ..!

 

نوشته شده در سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:40 توسط zohreh.m| |


Power By: LoxBlog.Com